درویشی گمنام

جــز الف قـد دوسـت در دل درویــش نیسـت........... خــانــه تنگیسـت دل جــای یکــی بیـش نیسـت

درویشی گمنام

جــز الف قـد دوسـت در دل درویــش نیسـت........... خــانــه تنگیسـت دل جــای یکــی بیـش نیسـت

رباعیات شیخ ابو سعید

دل گر ره عشق او نپوید چه کند جان دولت وصل او نجوید چه کند
آن لحظه که بر آینه تابد خورشید آیینه انا الشمس نگوید چه کند

            *******************************************

ای باد ! به خاک مصطفایت سوگند باران ! به علی مرتضایت سوگند
افتاده به گریه خلق، بس کن بس کن دریا ! به شهید کربلایت سوگند

            ******************************************

درویشانند هر چه هست ایشانند در صفه‌ی یار در صف پیشانند
خواهی که مس وجود زر گردانی با ایشان باش کیمیا ایشانند

            ******************************************

گر عدل کنی بر جهانت خوانند ور ظلم کنی سگ عوانت خوانند
چشم خردت باز کن و نیک ببین تا زین دو کدام به که آنت خوانند

         *******************************************

گه زاهد تسبیح به دستم خوانند گه رندو خراباتی و مستم خوانند
ای وای به روزگار مستوری من گر زانکه مرا چنانکه هستم خوانند

             ***************************************

شب خیز که عاشقان به شب راز کنند گرد در و بام دوست پرواز کنند
هر جا که دری بود به شب بربندند الا در عاشقان که شب باز کنند

                ************************************

مردان رهش میل به هستی نکنند خودبینی و خویشتن پرستی نکنند
آنجا که مجردان حق می نوشند خم خانه تهی کنند و مستی نکنند

                   *********************************

خلقان تو ای جلال گوناگونند گاهی چو الف راست گهی چون نونند
در حضرت اجلال چنان مجنونند کز خاطر و فهم آدمی بیرونند

               *********************************

مردان تو دل به مهر گردون ننهند لب بر لب این کاسه‌ی پر خون ننهند
در دایره‌ی اهل وفا چون پرگار گر سر بنهند پای بیرون ننهند

                ************************************

دشمن چو به ما درنگرد بد بیند عیبی که بر ماست یکی صد بیند
ما آینه‌ایم، هر که در ما نگرد هر نیک و بدی که بیند از خود بیند

میلاد یار مبارک باد

 
یا مرتضی علی(ع)

مـــیلاد مــبارک و میمـــون خـانـه زاد لم یـــــزلی

 مــــــــــــولای درویــشــــان مقــتـــدای همـــــــه

 حضرت علی ابن ابیطالب را به همه شما تبریک

 عرض می نمایم

***********

نه مراست قدرت آنکه دم زنم از جلال تو یا علی

نه مرا زبان که بیان کنم صفت کمال تو یا علی 

شده مات عقل موحدین همه در جمال تو یا علی 

چو نیافت غیر تو آگهی ز بیان حال تو یا علی 

نبرد به وصف تو ره کسی مگر از مقال تو یا علی 

هله ای مجلی عارفان تو چه مطلعی تو چه منظری 

هله ای موله عاشقان تو چه شاهدی تو چه دلبری 

که ندیده ام به دو دیده ام چو تو گوهری چو تو جوهری 

چه در انبیا چه در اولیا نه تراست عدلی و همسری 

بکدام کس مثلت زنم که بود مثال تو یا علی 

تویی آن تجلی ذوالمنن که فروغ عالم و آدمی 

زبروز جلوه ما خلق به مقام و رتبه مقدمی 

هله ای مشیت ذات حق که به ذات خویش مسلمی 

به جلال خویش مجللی ز نوال خویش منعمی 

همه گنج ذات مقدست شده ملک مال تو یا علی 

تو چه بنده ای که خدائیت ز خداست منصب و مرتبت 

رسدت ز مایه بندگی که رسی به پایه سلطنت 

احدی نیافت ز اولیا چو تو این شرافت و منزلت 

همه خاندان تو در صفت چو تو اند مشرق معرفت 

شده ختم دوره ی علم و دین به کمال آل تو یا علی 

تویی آنکه هستی ما خلق شده بر عطای تو مستدل 

ز محیط جود تو منتشر قطرات جان رشحات دل 

بدل تو چون دل عالمی دل عالمی شده متصل 

نه همین منم ز تو مشتعل نه همین منم به تو مشتغل 

دل هر که می نگرم در او بود اشتغال تو یا علی

به می خم تو سرشته شد گل کاس جان سبوکشان 

ز رحیق جام تو سرگران سر سرخوشان دل بیهشان

به پیاله دل عارفان شده ترک چشم تو می فشان 

نه منم ز باده عشق تو هله مست و بیدل و بی نشان 

همه کس چشیده به قدر خود ز می زلال تو یا علی 

منم آن مجرد زنده دل که دم از ولای تو می زنم 

ره کوه و دشت گرفته ام قدم از برای تو میزنم 

به همین نفس که تو دادیم نفس از ثنای تو می زنم 

شب و روز حلقه التجا بدر سرای تو میزنم 

نروم اگر بکشی مرا ز صف نعال تو یا علی

 

رباعیات شیخ ابوسعید

دیروز که چشم تو بمن در نگریست خلقی بهزار دیده بر من بگریست
هر روز هزار بار در عشق تو ام میباید مرد و باز میباید زیست

                             **********************************

عاشق نتواند که دمی بی غم زیست بی یار و دیار اگر بود خود غم نیست
خوش آنکه بیک کرشمه جان کرد نثار هجران و وصال را ندانست که چیست

                             *************************************

گر مرده بوم بر آمده سالی بیست چه پنداری که گورم از عشق تهیست
گر دست بخاک بر نهی کین جا کیست آواز آید که حال معشوقم چیست

                          ***********************************

می‌گفتم یار و می‌ندانستم کیست می‌گفتم عشق و می‌ندانستم چیست
گر یار اینست چون توان بی او بود ور عشق اینست چون توان بی او زیست

                            ***************************************

ای دل همه خون شوی شکیبایی چیست وی جان بدرآ اینهمه رعنایی چیست
ای دیده چه مردمیست شرمت بادا نادیده به حال دوست بینایی چیست

                              *************************************

اندر همه دشت خاوران گر خاریست آغشته به خون عاشق افگاریست
هر جا که پریرخی و گل‌رخساریست ما را همه در خورست مشکل کاریست

                            *************************************

در بحر یقین که در تحقیق بسیست گرداب درو چو دام و کشتی نفسیست
هر گوش صدف حلقه‌ی چشمیست پر آب هر موج اشاره‌ای ز ابروی کسیست

                            *************************************

رنج مردم ز پیشی و از بیشیست امن و راحت به ذلت و درویشیست
بگزین تنگ دستی از این عالم گر با خرد و بدانشت هم خویشیست

                           ************************************

ما عاشق و عهد جان ما مشتاقیست ماییم به درد عشق تا جان باقیست
غم نقل و ندیم درد و مطرب ناله می خون جگر مردم چشمم ساقیست

                          ************************************

چون حاصل عمر تو فریبی و دمیست زو داد مکن گرت به هر دم ستمیست
مغرور مشو بخود که اصل من و تو گردی و شراری و نسیمی و نمیست