
پیش مــــا ســوخته گــان مسجد و میخانه یکیست
حــرم دیر یکـــی سبحــــه و پیمــانـــــــه یکیست
اینهمــــه جنـــگ و جدل حاصل کوته نظری است
گـــر نظـــر پاک کنـــی کعبه و بتخــــانه یکیست
اینهمـــه قصــه زغــوغــا ی گـــر فتــاران است
ورنـــه از روز ازل دام یــــکی دانــــــه یکیست
ره هـــرکس بفســـونـــی زده آن شـــوخ ارنــــه
گـــریـــه نیمشب و خنـــــده مستـــا نـــه یکیست
گـــر زمـــن پر ســـی از آن لطف کـــه من میدانم
آشنا بــردر این خــنه و بیگـــانــــــه یکیــــست
عشق آتش بـــود و خـــانه خــــرا بــــی د ارد
پیش آتش دل شمــع و پـــر پــروانـــه یکیست
گـــر به سر حــد جنــونت ببـــــرد عشــق عمـاد
بــی وفــائــی و وفـــا داری جــا نـــــانه یکیست
*******************ـ
عــماد خـــراســـانــی

اندک اندک جمع مستان میرسند
اندک اندک می پرستان میرسند
دلنوازان نازنازان در ره اند
گلعذاران از گلستان میرسند
سلام بر تو ای نزدیک ترین نام به خدا! سلام بر تو ای سفینه عشق! مدینه را شور حضور تو پر کرده است. شمیم لبخند پنجره ها! فضا را عطرآگین نموده و آسمان، خیره به نورافشانی مُنزل وحی، نام زیبای تو را زمزمه می کند و زمین چه سعادتمند، گهواره حضور تو پیدا شده است. ای رهبر عاشقان و دلدادگان، ای حسین (ع) ی یار با وفایت حضرت ابوالفضل العباس (ع) و فرزندان بزرگوارت میلادتان گرامی و پاینده باد
![]()
ستاره ای بدرخشید و ماه مجلس شد
پیامبریت مبارک ای رحمت اللعامین بخوان:
به نام پرو دگارات
این عید را به تمام عاشقان تبریک می گویم
*******
| خواجهی دنیا و دین گنج وفا | صدر و بدر هر دو عالم مصطفی | |
| آفتاب شرع و دریای یقین | نور عالم رحمة للعالمین | |
| جان پاکان خاک جان پاک او | جان رها کن آفرینش خاک او | |
| خواجهی کونین و سلطان همه | آفتاب جان و ایمان همه | |
| صاحب معراج و صدر کاینات | سایهی حق خواجهی خورشید ذات | |
| هر دو عالم بستهی فتراک او | عرش و کرسی قبله کرده خاک او | |
| پیشوای این جهان و آن جهان | مقتدای آشکارا و نهان | |
| مهترین و بهترین انبیا | رهنمای اصفیا و اولیا | |
| مهدی اسلام و هادی سبل | مفتی غیب و امام جز و کل | |
| خواجهای کز هرچه گویم بیش بود | در همه چیز از همه در پیش بود | |
| خویشتن را خواجهی عرصات گفت | انما انا رحمة مهدات گفت | |
| هر دو گیتی از وجودش نام یافت | عرش نیز از نام او آرام یافت | |
| همچو شبنم آمدند از بحر جود | خلق عالم بر طفیلش در وجود | |
| نور او مقصود مخلوقات بود | اصل معدومات و موجودات بود | |
| حق چو دید آن نور مطلق در حضور | آفرید از نور او صد بحر نور | |
| بهر خویش آن پاک جان را آفرید | بهر او خلقی جهان را آفرید | |
| آفرینش را جزو مقصود نیست | پاک دامنتر ازو موجود نیست | |
| آنچه اول شد پدید از غیب غیب | بود نور پاک او بیهیچ ریب | |
| بعد از آن آن نور عالیزد علم | گشت عرش و کرسی و لوح و قلم | |
| یک علم از نور پاکش عالمست |
یک علم ذریتیست و آدمست |
***************
محمـــد رحمــت اللعـالمیــن است
علـی مـرتضـی حـق الیقیــن است